دیانا خانمدیانا خانم، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

فرشته گونه ای همزاد ماه

لباس عروس

مامان من کی عروس میشم؟ مامان من کی بچه در میارم؟ کی باید بچه داری کنم؟تنهایی؟کی کمکم میکنه؟ دلم لیاس عروس می خواد تا بچرخم و دامنش باز باز بشه برام لاک بزن بیا بازی مثلا عروسی منه بریم یک جا عروسی من موهامو مثل اون دختره تو ارایشگاه قلمبه ای بالا سرم درست کنم پس کی موهام بلند میشه تا زانوهام   من : وقتی بزرگتر شدی و رفتی مدرسه و دانشگاه و بعد یک شغل پیدا کردی می تونی عروس بشی و بچه دار بشی عزیزم. دیانا : چه شغلی؟ من : مثلا معلم ، نقاش ، موسیقیدان ، دکتر ، خواننده ، .... دیانا : تاتر بازی کردن ،پلیس ، نجار ،... دزد من :  مامان جان دزدی شغل خوبی نیست .وقتی کسی چیزی نداره و دلش می خواد و بی اجازه...
22 شهريور 1393

داستان پردازی

هم به داستان شنیدن علاقمند هست و هم به گفتن دختر عزیز سه ساله و سه ماهه مان وقتی پای خواندن و تعریف کردن به میان آید سرتاپا گوش شده . می شنود و تحلیل می کند و گاه نتیجه میگیرد و داستان ها و جملات و کلماتش شده اند قانون زندگی ما در خانه وبیرون . و بسیار ارجاع می دهد ما را در اتفاقات به شخصیتها و قهرمانان داستانهایش مامان من می تونم اسکیت کنم ، می تونم خودم برم گردش تنهایی   مگه رالف نگفت الان نمی تونم دوچرخه سوار شم ولی شاید یه روز تونستم چون اون پسره با نردبون رفت ماه منم می خوام برم من هم می خوام یه تمساح مثل نایجل داشته باشم و..... با تکه پارچه ها ، بریده کاغذها ، ماژیک ها ، عروسکها ، حبوبات و همه و هم...
20 شهريور 1393

خانه ای با چند اتاق برای بازی

دخترکمان همچنان در بازیهایش علاقه به تفکیک و چیدمان و همچنین تفسیم بندی است دیانا خانم در هر بازی از الگوی به صف کردن اجسام و یا قطاری چیدنشان پیروی می کندو کاملا در بازیها فضا سازی کرده و به سمت ساخت و جداسازی فضا بر حسب موضوع می پردازد مامان  جانم اینجا اتاق خوابه بچشونه ، اینجا اتاق مامان بابا ، اینجا هم سالن هست و گفتیم :bed room    living room   kitchen    dining room   bath  از حدود دو سال قبل که این تکه پارچه ها رو به قصد عرسک سازی و برش برای دردانه مان گرفتم ، دیانا جان بازیهای زیادی با اینها انجام داده است  گاهی پارچه ها زمین پهن شده و در کنار هم شکل می شود ...
20 شهريور 1393

تجربه جدید بازی در حیاط

دیانا خانمم همیشه در حیاط سه چرخه بازی می کرد یا به قول خودش گل بازی امروز ، روز تعویض پنجره ها ی منزل بود و به دلیل صدای زیاد بریدن فلز دخترمان خواست به حیاط برود اون هم با قطار توماس! از نمایشگاه mbc امسال فقط همین فرقون و آب پاش و مخلفات را خریدیم و چون دنبال فرصت بودیم اینها را نیز با خود بردیم هر دوتاییمون از افتتاح آب پاش شاد شدیم و آب را در باغچه ریختی و آب چه شد؟ جذب خاک و رفت پایین و پایین دیانا خاک خشک را راحتتر می کنی یا خاک نرم را؟   دیانا اینا چیه؟ مامان ریشه برای چیه؟به کجای درخت و گل وصله؟چه اندازه ایه؟ و فهمیدیم آبی که زیر خاک رفت و غذایی ک...
20 شهريور 1393

قلموی گلی

امروز نهار دعوت بودیم .مهمانی به مناسب دختر عمو شدن دیانا خانم از سالن دیانا چند  گل به همراه آورد ، در تالار هم غنچه گلهای ارکیده را باز می کرد و می گفت بلال درست کردم و به بچه های سالن و ترانه جان می داد بریم داشته باشیم نقاشی امروز رو.... دو رنگ غذای آبی و سبز در اختیارش گذاشتم و و چون رنگها بسیار رقیق بود و نمی شد کار چاپ را به خوبی انجام داد سراغ دستمال کاغذی رفت: رنگ را روی ورق ریخت و با نی فوت کرد و نقاشی با باد داشتند   ...
19 شهريور 1393

مامان دیانایی

دختر سه سال و سه ماهه من از ابتدای سه سالگی سوالهایی از من می پرسید مانند: من کی بزرگ می شم؟ کی بچه داری می کنم؟ بچمو کجا ببرم ؟ ازدواج یعنی چی؟ و... سوالهایش حالت روزانه پیدا کرده و حتی به عمق بازیها و تخیلاتش هم وارد گشته بیشتر از دوسالگیش مادر می شود و دارای گاهی چندین بچه است که همه را به دوش می کشد و با هم همه جا می روند و شادند شادی هایت فزون باد مادر امروز دیانا خانم خواست بیمارستان بازی کنیم و مامان بشه و من هم تابع او تمام پیشنهاداتش را پذیرفتم ...
19 شهريور 1393

دخترخاله ها

دیانا خانم ما هر جا بچه کوچکتر از خود ببیند اهتمام بسیار دارند در نگهداری و مراقبت از کودک و همانگونه که مادر نگران فرزند است دخترمان هم مسؤل میداند خود را و این فکر و نگرانی دیانا عزیزم در قبال کوچکترها در مقایسه با دیگر همسالانش بسیار قابل تقدیر است و ستودنی در پارک بارها دیدم دختر نازنینم بازی خود را رها کرده و به همراهی با دوستان کوچک خود و هدایت آنها در استفاده از وسایل مشغول است . از وقتی دیانا جان صاحب دختر خاله شده اند این حالتها در ایشان ملموس تر است ...
19 شهريور 1393
1